دغدغهها کار سردبیری
پهلوان در میانه میدان زیر یک خم حریف را گرفته بود، با تمام نیرو میخواست او را بر زمین بزند ولی بیش از این زورش نمیرسید. حریف مقاومت میکرد و فشارهای پهلوان خنثی میشد.
دور تا دور میدان طرفداران پهلوان نشسته بودند و فریاد میزدند: «لنگش کن» و چون حرکتی از پهلوان خود نمیدیدند، با تاسف سری تکان میدادند و میگفتند چرا پهلوان کار را تمام نمیکند، تنها یک زور کوچک کافی است تا حریف مغلوب شود. حتی زمزمههایی درباره بیعرضگی پهلوان اینجا و آنجا بلند بود.
اما هیچکس نمیدانست پهلوان بینوا تمام نیرویش را به کار گرفته و خود از همه کس برای به خاک مالیدن پشت حریف مشتاقتر بود ولی حتی به اندازه سر سوزن نیروی اضافی در خود سراغ نداشت. مشکل همان یک سر سوزن زور بود که مردم بدون توجه به نیروی حریف و شرایط تشک و و و آن را میخواستند، ولی پهلوان داخل گود بود و میدانست که ندارد.
این مصاف پهلوانانه که تبدیل به ضربالمثلی گویا برای ما شده است، مصداقهای ریز و درشت زیادی در زندگی روزانه همه ما دارد. در واقع نمیشود «کنار گود ایستاد و به پهلوان گفت لنگش کن» باید داخل گود برویم تا بدانیم لنگ کردن چه مشکلات و مصایبی دارد.
این مقدمه را از آن باب نوشتم که سردبیری هم چیزی شبیه در گود کشتی گرفتن است. همکارانی کنار گود مینشینند، دهها و صدها توقع و انتظار دارند، وقتی برآورده نمیشود جناب دبیر را سانسورچی ولی اختیار و... میخوانند.
همکاری با فراغ بال مطلبی مینویسد و در آن هر چه دلش میخواهد به این و آن میگوید، بدون توجه به شرایط و مقتضیات روز قلمفرسایی میکند و تخت گاز قلم را روی کاغذ میآورد، وقتی سردبیر چند خطی از آن را حذف میکند، قیافهیی قهرمانانه به خود میگیرد و راه میافتد که آقای سردبیر مطلب مرا سانسور کرد. فردا میبینی خبر سانسورچی بودن سردبیر در همه جا پیچیده است و آوازه کار نویسنده شجاع و مظلوم را از هر زبانی میشنوی. راستی که کار سردبیر چه دغدغههایی دارد.
آقای دکتر به دنیای روزنامه های بدون سردبیر خوش آمدید هرچند کاش همه روزنامه ها سردبیرانی چون شما داشتند
سردبیر خوب و مهربان من سلام . چه کار خوبی کردید . ایام خوبی است . دلمان برای شما تنگ شده است . به امید روزهای بهتر و بهتر شما الان باید برای امثال من در این روزها از تجربه های گذشته تان بیشتر بنویسد.به ما هم سر بزنید . اینجا (http://javaddaliri.blogfa.com)
سلام بر دلیری عزیز. خیلی خوشحال شدم نام ترا در میان مکاتبه کنندگان دیدم. بیشترین هدف من از وبلاگ نویسی همین انتقال تجربیات است که تو به آن اشاره کرده یی. مشکل من نداشتن وقت است ولی امیدوارم بر آن فایق آیم.
به امید دیدار. بهزادی
دکتر بهزادی عزیز ..خیلی خوشحالم که وبلاگ شما را می خوانم. امیدوارم که فرصت داشته باشید که مرتب «به روز» را به روز کنید.
رسیدن به خیر آقای بهزادی. خوب کردید اومدید. اینجا محیطش امن تر از روزنامه است. اقلا دربدری اش کمتر است. مخصوصا در این ایام که ممکن است دوباره نسل هرچه نشریه است بخشکانند. پس خوش اومدید.