[email | web]   سپهر

سلام آقای دکتر ... راستش من بیشتر دقایقم را لااقل در ساعت های آرام و بی دغدغه با اعتماد و شرق و اقبال و وقایع اتفاقیه و حیات نو و یاس نو و کیهان و جمهوری اسلامی و ... می گذرانم اما چون حرفه ام در وادی روزنامه نگاری نیست کمتر پیش آمده است که نام های پشت پرده هر روزنامه را هم بدانم ( غیر از چندتایی که خیلی تابلو هستند ! ) ...امروز شما را پدر دوست قدیمی خودم - اعتماد - شناختم ( پیشتر آقای حضرتی را می شناختم ) ... اما اعتماد دیگر دوست من نیست ... خیلی دوست داشتم یک جوری بتوانم این را به اعتمادیون !!! بگویم که خدا را صد هزار مرتبه شکر اینجا امکانش فراهم است ... من با نظر ایران امروز بسیار موافقم ... البته بیشتر از او گله مندم ... من اعتماد را از قبل ها می خواندم ... چندبار تا حالا چرخش در سیاست ها و مواضعش داشته و این آخری ها هم که تبلیغ ثابت ۵۰۰۰۰ تومان کروبی را زده بود نیم صفحه اول ... و من مانده ام و نسخه های قدیمی تر اعتماد ... ثانیا تکلیفتان با عوام و خواص روشن نیست ... تیتر اول معمولا مربوط به بخش خاصی از جامعه است ... وقتی روزنامه را می خری و میخوانی می بینی که فقط ۱۰ درصد مطالب در حد فهم تو هستند و بقیه صفحات مطابق استانداردهای روزنامه های بسیار معمولی و شاید نخواندنی پر شده اند ... البته من میدانم که نظرات سرمایه گذاران و مدیر مسئول و صاحب امتیاز قطعا نقش خواهد داشت و اعمال خواهد شد ... اما ... تکلیف خواننده روزنامه خوان با اعتماد روشن نیست ... نمی دانم منظورم واضح است یا نه ؟ مثلا تکلیف من با شرق روشن است ... با کیهان همینطور ... یعنی وقتی میخواهم کیهان را بخرم میدانم برای چی دارم پول می دهم ... همینطور تکلیفم در خرید اقبال روشن بود ... اما هنوز با تردید اعتماد میخرم ... نمی دانم دقیقا چه روزنامه ای دارم میخرم ... البته من نمیخواستم جای تبریک برای وبلاگ در اولین کامنت منتقد پرادعا بشوم ... به هر حال تا حدودی زحمات اینکار را میدانم ... این شکواییه ها هرگز دلیل نمی شود که سپاسگزار و ممنون نباشم و به خاطر وجود روزنامه ای نه از جنس ...... !‌ دستان شما را نفشارم .... اما به هر حال ، فکر می کنم خود شما به عنوان یک انسان با پشتوانه عظیم روزنامه نگاری ، نقد را بیشتر از مدح می پسندید نه ؟‌این خصلت بزرگان است . در روزهای بعد باز هم ینجا می آیم .
پاسخ :
سلام دوست عزیزم. دوست داشتم اینجا خودم باشم. ولی مثل اینکه نمی شود و شخصیت حقوقی من خیلی زیاد با شخصیت حقیقی ام پیوند خورده است و از آن گریزی نیست.
خدا کند طوری نشود که اینجا من همه اش در باره روزنامه اعتماد جواب دهم. با این حال انتقاد شما خوشحالم کرد. سعی می کنم در آینده یی نزدیک هم به بخشی از انتقادهای شما جواب دهم و بخشی را هم بنوعی توجیه کنم. تا آن وقت پیشنهاد می کنم مطلب دغدغه های کار سردبیری را اگر در وبلاگ من نخوانده یی یکبار بخوان.

یکشنبه 19 تیرماه سال 1384 در ساعت 00:40

با دوستان خوب
شماری از دوستان در وبلاگ من نظر داده اند که با استقبال از آن ها به پاره یی جواب خصوصی داده ام. ولی با آوردن هم در اینجا قول می دهم وقتی برای خودم ایجاد کنم تا حداقل به انتقادها - که خیلی خوشحالم می کند- پاسخ عمومی دهم. البته این را اضافه کنم که اینجا دوست داشتم خودم باشم ولی مثل اینکه هیچ گزیری نیست و زندگی حرفه یی ام خیلی با زندگی شخصی ام گره خورده است.

بهرام رفیعی
آمدن همیشه خوب است و هیچ وقت دیر نیست . از اینکه می نویسید خوشحالم . یک نکته جالب : شما اینجا هم سردبیر هستید.
همیشه خوب باشید.

ایران امروز
سلام
دکتر لینک وبلاگت را در میان دیگر دوستان درج کردم. اما دتر جان من یک روزهایی روزنامه اعتماد را می خواندم. البته نمی خریدم از طریق ایمیل دریافت می کردم. الان هرچی می گردم یک مصاحبه جالب یا پر مغز پیدا نمی کنم. احساسم این است که این روزنامه خیلی عوام گرایی می کند.

حاکستری
سلام! خوشحالم که شما که کارتان ژورنالیسم و خبرنگاری است شروع به نوشتن در این گاهنامه ی اینترنتی!(وبلاگ) کردید! ... با اجازه به شما لینک دادم!
امیدوارم که همیشه بنویسید و ما استفاده کنیم.

سوتیتر
سلام بر دکتر بهزادی عزیز ..جناب به شما لینک دادم هم به بلاگتون هم به این پست ..و بلاگ نویسی رو به شما تبریک می گم امیدوارم از شما اساتید در عرصه بلاگ نویسی نیز مانند همیشه درس بگیریم ..فدای شما


جواد دلیری
سردبیر من سلام .امیدوارم که همیشه بنویسید و ما استفاده کنیم

مازی
امیدوارم تداوم داشته باشد این مقاله ها...
مرسی

سپهر
سلام آقای دکتر ... راستش من بیشتر دقایقم را لااقل در ساعت های آرام و بی دغدغه با اعتماد و شرق و اقبال و وقایع اتفاقیه و حیات نو و یاس نو و کیهان و جمهوری اسلامی و ... می گذرانم اما چون حرفه ام در وادی روزنامه نگاری نیست کمتر پیش آمده است که نام های پشت پرده هر روزنامه را هم بدانم ( غیر از چندتایی که خیلی تابلو هستند ! ) ...امروز شما را پدر دوست قدیمی خودم - اعتماد - شناختم ( پیشتر آقای حضرتی را می شناختم ) ... اما اعتماد دیگر دوست من نیست ... خیلی دوست داشتم یک جوری بتوانم این را به اعتمادیون !!! بگویم که خدا را صد هزار مرتبه شکر اینجا امکانش فراهم است ... من با نظر ایران امروز بسیار موافقم ... البته بیشتر از او گله مندم ... من اعتماد را از قبل ها می خواندم ... چندبار تا حالا چرخش در سیاست ها و مواضعش داشته و این آخری ها هم که تبلیغ ثابت ۵۰۰۰۰ تومان کروبی را زده بود نیم صفحه اول ... و من مانده ام و نسخه های قدیمی تر اعتماد ... ثانیا تکلیفتان با عوام و خواص روشن نیست ... تیتر اول معمولا مربوط به بخش خاصی از جامعه است ... وقتی روزنامه را می خری و میخوانی می بینی که فقط ۱۰ درصد مطالب در حد فهم تو هستند و بقیه صفحات مطابق استانداردهای روزنامه های بسیار معمولی و شاید نخواندنی پر شده اند ... البته من میدانم که نظرات سرمایه گذاران و مدیر مسئول و صاحب امتیاز قطعا نقش خواهد داشت و اعمال خواهد شد ... اما ... تکلیف خواننده روزنامه خوان با اعتماد روشن نیست ... نمی دانم منظورم واضح است یا نه ؟ مثلا تکلیف من با شرق روشن است ... با کیهان همینطور ... یعنی وقتی میخواهم کیهان را بخرم میدانم برای چی دارم پول می دهم ... همینطور تکلیفم در خرید اقبال روشن بود ... اما هنوز با تردید اعتماد میخرم ... نمی دانم دقیقا چه روزنامه ای دارم میخرم ... البته من نمیخواستم جای تبریک برای وبلاگ در اولین کامنت منتقد پرادعا بشوم ... به هر حال تا حدودی زحمات اینکار را میدانم ... این شکواییه ها هرگز دلیل نمی شود که سپاسگزار و ممنون نباشم و به خاطر وجود روزنامه ای نه از جنس ...... !‌ دستان شما را نفشارم .... اما به هر حال ، فکر می کنم خود شما به عنوان یک انسان با پشتوانه عظیم روزنامه نگاری ، نقد را بیشتر از مدح می پسندید نه ؟‌این خصلت بزرگان است . در روزهای بعد باز هم ینجا می آیم .

نکته: داوری
داوری آثار جشنواره مطبوعات را که می کردم چند نکته نظرم را جلب کرد که با اهمیت است.
1-در این دوره روزنامه نگاران شهرستانی بیشتر از گدشته شرکت کرده اند.
2-پیشرفت اندکی را در آثار شهرستانی ها شاهد بودم.
3-آثار روزنامه نگاران مرکز کاهش یافته بود.
4-هیچ پیشرفت محسوسی در آثار مرکز نشینان در مقایسه با شهرستان نذیدم.
5-درکل آثار بسیار ضعیف تر از گذشته بود.
نتیجه می کیرم که فضای سرد حاکم بر مطبوعات درآثار چشنواره محسوس است و شاید اندک پیشرفت کمی و کیفی شهرستان ناشی ازشدت درجه پسرفت در تهران بوده است.
معتقدم باید فکری کرد تا فضای روزنامه نگاری امروز ما بیش از این سرد و خموده نشود.
گرچه علل از نظر من کم و بیش روشن است و معالجه این بیماری در جایی خارچ از حوزه مسؤولیتی ما روزنامه نگاران میسر است ولی من به سهم خودم آماده هر نوع همکاری و حتی فداکاری برای معالجه این بیماری هستم.